تنــــــــــــــدیس تنهــــــــــــــایی

ساخت وبلاگ

با تو حالم عجب حالی به حالی می شود

گر نباشی تن ز جان انگار خالی می شود

بی تو دل در بند تنگ پیله تنهایی است

با خیال تو دنیایم چه عالی می شود

" از دلنوشته های نگار "

تنــــــــــــــدیس تنهــــــــــــــایی...
ما را در سایت تنــــــــــــــدیس تنهــــــــــــــایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fbibahaneh3029 بازدید : 82 تاريخ : دوشنبه 17 بهمن 1401 ساعت: 17:46

یه وقت هایی در زندگی نمی دونی راهی که میری بی مقصدهو ...مسیر رو میرییه وقت هایی نمی دونی انتخابت غلطهو ...گزینشش می کنییه وقت هایی نمی دونی رفتارت ناشایسته استو...انجامش میدییه وقت هایی نمی دونی حرفی که می زنی نابجاستو...می زنیاین یعنی نادانی ....اما گاهی در زندگی می دونی مسیری که در پیش گرفتی بی هدفهاما....باز راهتو میریگاهی می دونی انتخابت اشتباههاما...تعیینش می کنیگاهی می دونی برخورد و رفتارت غلطهاما...انجامش میدیگاهی می دونی داری چی میگی و می دونی به جا نیستاما...حرفتو میگیاین یعنی حماقت...این روزها خوب می دونم سیر زندگیم بر مسیر خطاستاینجاست که از سر نادانی بر جهالتم مداومت دارم چرااااا ؟؟؟نمی دونم !...." از دلنوشته های نگار " تنــــــــــــــدیس تنهــــــــــــــایی...
ما را در سایت تنــــــــــــــدیس تنهــــــــــــــایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fbibahaneh3029 بازدید : 80 تاريخ : چهارشنبه 5 بهمن 1401 ساعت: 16:14

عشق و تنهایی..........هرشب از چرخ گردون شکایت میکنمچرا لیلی به مجنون نرسیدبرای فرهاد ، برای بیستونبرای شیرین که مجنون شد درد بیستون یک درد دیرینه استفقط فرهاد می دونه چقدر درد سنگینیهتا کی بنالم و فریاد بزنمکه چگونه بیژن در چاه عشق منیژه افتادکسی نمی دونه چشم به راه بودن یعنی چیکسی نمی دونه زلیخا چه کشید و چه چیزها از دست داد یوسف از درد هجران واز چشم انتظاری یعقوب در کنعان خبر ندارهداغ عشق یار جگرش رو سوزاندزخم دوریش تا استخوان رسیددرد عاشقی درد گران و سنگینیههرکس گرفتارش بشه کارش تمام میشهیا مجنون میشه و سر به صحرا میذارهیا مثل فرهاد بر کوه تیشه می زنهنه ناله ات میرسه به چرخ گردونو نه کسی از حال درونت خبری دارهحاصل عشقت تنهایی میشهوباید فقط چشم انتظاری بکشی" ترجمه دلنوشته زبان کردی " تنــــــــــــــدیس تنهــــــــــــــایی...
ما را در سایت تنــــــــــــــدیس تنهــــــــــــــایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fbibahaneh3029 بازدید : 91 تاريخ : چهارشنبه 5 بهمن 1401 ساعت: 16:14

آدم برفی...چه آرامی !چقدر تو ساکت و سردی !چرا چیزی نمی گویی؟سکوت سردت از چیست؟تو هم چون من از اینکه آدمک گشتی ناشادی؟آدم برفی ...چرا تنها و غمگینی ؟کجایند کودکانی که صبح با شادیبه دورت چرخ می خوردند ، می خندیدند؟کجا رفتند آنانکه برای دلخوشی خود از هیچ ، تو را آفریدند از برای هیچ ؟آدم برفیچه سان اینگونه شاد می خندی؟تو که خوب می دانیفردا که آفتاب مهربانی از پس ابرهای تیره بی احساس سر برآردتو دیگر نیستی ، رفتی ...آدم برفیبه چه می خندی؟به دنیای سیاه من که نهان در این سپیدی هاست می خندی؟تمام آرزوهایم را خزان عمر بر باد داده استمنم آن تک شاخه امید خشک به جا مانده کهبا سردی برف و یخ هم آغوش گشته است.آدم برفیچه خوشبختیکه یکرنگیدر این دنیایی که دل ها پر از نیرنگ است و دو رنگی .بخند ای آدمک برفی ، بخندبخند بر منِ دلتنگ احساسیکه غمخانه کرده ام بر خود دنیایی که خالی نیست از شادی تو خوب می دانی شادی با دلخوشی همواره هم بازیست و می خندی چو می دانی عمر غم و اندوه کوتاه استزمستان تا ابد هم ماندنی نیست..." از دلنوشته های نگار" تنــــــــــــــدیس تنهــــــــــــــایی...
ما را در سایت تنــــــــــــــدیس تنهــــــــــــــایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fbibahaneh3029 بازدید : 77 تاريخ : چهارشنبه 5 بهمن 1401 ساعت: 16:14